معرفی مختومقلی فراغی توسط مرحوم قاراایشان محمدی

معرفی مختومقلی فراغی توسط مرحوم قاراایشان محمدی یکی ازنوادگان شاعر از روستای گرکز جرگلان مصاحبه چهار فروردین ۱۳۶۶ توسط عید محمد اونق به صورت فایل صوتی و ترجمه قلم نورمحمد مرادی

قارا ایشان محمدی می فرماید قبل از تولدش زنی از اقوام نزدیگ فرزندش را که قارا نام داشته از دست می دهد وپس از تولدم من را به فرزندی گرفته و در منزل ایشان بزرگ شدم که مادر خطاب میکردم . منزل پدرم که به نوعی اوجاق گفته میشد دائم محل رفت وآمد زیارت کنندگان بود ودر شب های طولانی زمستان زنان ومردان مسن تا پاسی از شب درباره مختومقلی سخن به میان می آوردند . مادرخوانده ام که تاجین نام داشت در نوجوانی از زبان زن مسن دیگری به نام تاج خالی قاری که آن هم در نوجوانی به دیدار زبیده خواهر مختومقلی رفته است روایت میکند.

تاج خالی قاری میگوید وقتی کودکی ۶ یا۷ ساله بودم به همراه مادرم وچند بانوی دیگر قرار شد برای دوختن الاچیق (آق اوی ) به منزل زبیده برویم از مسیر جلگه وکوههای پوشیده از درخت فراوان (چایلیق وقارادیکان لیق ) عبور کردیم گاهی خسته میشدم مادرم مرا به دوش میکشید وگاهی مادم از فرط خستگی مرا پایین می گذاشت وپیاده روی میکردم .تا به منزل زبیده رسیدیم وی صورت خود را از بزرگترها میگرفت اما من چون کودک بودم صورتش را دیدم که رخساری زرد وقامتی کوتاه وجسه ریز وسربندی سبز رنگ به سر داشت ودر پایش نیز پوششی از چاکمن که از پوست (کوشک ) بچه شتر دوخته شده بود داشت .

زبیده دائم در حال اشک ریختن بود وقتی علتش را جویا شدند گفت که به یاد برادرش مختومقلی که فوت کرده میگرید . بعدها از مکان دقیق منزل زبیده از وی می پرسند که به خاطر نمی آورد .اما پیر زن دیگری به نام انه جی قاری محل دقیق گرکز را بین قاری قلا وقاراشور ذکر کرده است .
گرکزها در مکانهایی مانند قاری قلا ،چندیر ،آق توقای ،حاجی قوشان ،قاراشور واطراف کلاله مسکن گزیده اند .مختومقلی نیز در این میانه به دنیا آمده ،زیسته واز دنیا رفته است .بنا به آدرس ومشخصاتی که تاج خالی قاری میدهد احتمال میرود که مکان دقیق اطراف حاجی قوشان مکانی به نام گینگ سوما باشد.

مختومقلی در سن ۹ سالگی درحالی که در منزل خواب بوده است پدر ومادرش اورا از خواب بیدار نکرده وبه ضیافتی میروند (صدقه ) او درخواب ناخودآگاه به زیر رختخوابهای چیده شده (یوک) غلت میخورد باوری هم در آن زمان در بینشان رواج داشته که هر کس در زیر یوک بخوابد جن زده می شود .مختومقلی در آن موقعیت خوابی میبیند و پس از بیداری سراسیمه ومظطرب دیوانه وار به این سو وآن سو می دود . که یکی از اهالی به پدرش احوال وی را گزارش میدهد . پدرش وقتی از اومیپرسد جان پدر تورا چه شده است . به پدرش خیره شده و اولین غزلش را میخواند.
بیرگیجه یاتیردیم کیمینگ یانیندا دورد آت گلیب تورغول دیدیلار .

مختومقلی واقعه وداستان خواب خویش را به پدرش بازگو می نماید .از آن پس مختومقلی به نزد افراد مسن رفته وبه روایتها وداستانهای آنها (ارتکی ) علاقه مند می شود .وهمواره ذهن پرسشگری داشته است . زمانی که به خیوه برای تحصیلانت ابتدایی می رود اوضاع مالی مناسبی ندارند وبه کمک دایی هایش ادامه تحصیل می دهد .سپس به بخارای شریف رفته ودر آنجا با افرادی به نامهای الله یار بیک وعوض بیک خوجا وچند شاعر آشنا می شود .که آنها بدگویی مختومقلی را در نزد خان خیوه گفته واورا دچار مشکل میکنند.

سپس با دوستی به نام نوری کاظم آشنا می شود که باهم تصمیم میگیرند خیوه را ترک کرده وبه افغانستلن بروند. ابتدا نوری کاظم وسپس مختومقلی به افغانستان می روند . در آنجا مختومقلی به دربار احمد شاه درانی دعوت می شود ومشاعره مینماید.

سپس به هندوستان سفر میکند .در هندوستان باعالمان ،دانشمندان وخبرنگارانی که از سایر نقاط دنیا می آمدند آشنا شده واز آنها کسب دانش می نموده است .البته گفته میشد که با ملاهای بزرگ نشست وبرخواست می نموده که منظورشان همین خبرنگارها ودانشمندان بوده است .چون اروپا ملا به آن معنی ندارد.

در بسیاری از مواقع گفته می شود مختوم قلی پیش گو بوده است که چنین برداشتی صحیح نیست .او چون با وقایع دنیا قبل از سایر هم کیشانش آشنا میشده وآنچه به وقوع خواهد پیوست را از همان عالمان شنیده ومکتوب نموده ودر اشعارش آورده بود که تصور پیش گو بودنش را نیز در نزد عوام پدید آورده بود.

مثلا غزلی از مختومقلی وجود دارد که در کتابها چاپ نشده است مانند این غزل
بیرزماندیر قارقا کیمین اوچرلر بیر زماندیر سووی رنگ لاب اوچرلار .

که منظورش طیاره ونوشابه بوده است که سالهای بعد از نگارش این مطلب هویدا می شوند .
ویا عبارت “آیاغی باد دان دیر یورگی اود دان ” که اشاره ای به خودرو بوده است .

مختومقلی هنگامی که در روستای قیزیل ایاق در مدرسه ادریس بابا تحصیل علم میکرده مردانی از روستایش به آنجاهیزم میبردند ویا در رفت آمد بودند که به مختومقلی خبر میدهند قرار است منگلی را به عقد فردی به نام شیرین خرتوت در بیاورند .که رو به آنها کرده وچنین میگوید : دیدیم ایشتینگ قیش تاپارمان نوروزدان
که از این عبارت بر می آید که گویا به آنها فهمانده که در هرشرایطی منگلی را تصاحب خواهد کرد حتی شده که فراری دهد .پس از آن به روستای خیوه آمده ودر روستای بورمه با افرادی به نامهای رحمان بردی ونظر عالی رابطه دوستی برقرار مینماید .که به اصطلاع هم درس و(شریک ) او بودند .

از افراد مسن تکه در نقاط مختلف سوال کردیم رحمان بردی را کسی نشناخت اما در مورد نظر عالی اطلاعاتی به دست آوردیم در روستای دویدیق از افراد سن بالا جویای وی شدیم گفته شد چنین شخصی در سالیان دور ساکن بوده ومهاجرت کرده است ..پس از آن همواره در اینباره پرس وجو میکردیم تا پس از مدتی در اطراف گنبد در روستای قاراباسان وقتی میخواستیم مقبره قلیچ ایشان را زیارت کنیم گفتند که این قلیچ ایشان نیست بلکه کرتیک آخون است . درباره اوسوال کردیم گفتند نام اونظر عالی معروف به کرتیک آخون بوده است .مدتی در مسجد قلیچ ایشان پیش نماز بوده همین جا فوت کرده ودر جوار قلیچ ایشان نیز دفن شده است .که احتمال میرود همان شریک مختومقلی ویا (آدی قوییلان )نام گزارده شده اوباشد ‌ .
پیرمرد ۸۰ ساله ای در آن حوالی میگفت احتمالا کرتیک آخون همان شریک مختومقلی باشد زیرا دختر اورا ۳۰ سال قبل در سن ۸۰ سالگی دیده بود .

مختومقلی پس از طی درجات علمی در مدرسه شیرغازی به اترک برمیگردد . پس از بازگشت با وقایع گوناگونی برخورد می نماید . از آنجا که از نظر دانش به سایر ساکنان منطقه برتری داشت برای هضم بهتر مطالب اغلب گفته ها ومعلومات خود را از طریق بخشی ها در قالب شعر انتقال میداده است .گفته شده در منطقه خراسان کمتر منزل ترکمن بوده که به آن سر نزده باشد و.وعظ ونصیحت نکرده واز حق وحقوق خود آشنا نکرده باشد .

که متعاقب آن خان ها وسردمداران حکومتی نیز از آگاهی مردم خشنود نبودند وگاها مختومقلی دچار مشکل میشده است .مختومقلی پس از آن به غزل سرایی روی می آورد واز اینرو به ایشان مختومقلی دیوانه نیز گفته شده است که این دو دلیل داشته است یکی بابت پند واندرزهایی که مردم را مینموده وگاها با شعر وادبیات همراه بوده ودومین دلیلش نیز در کتابش نوشته شده هنگامی که مختومقلی میخواهد به دیدار نیاز قلی خلیفه معروف به شاقربات برود که فردی درویش مسلک بوده وشاقربات دیوانه نیز خوانده میشد .وقتی مختومقلی از ملازم درویش اجازه ملاقات خواسته میشود نمی پذیرد ومیگوید آدم پرحرف ویاوه گو را نمی پذیرم .مختومقلی پس از دریافت جواب رد این عبارت را برای ملازم خوانده وبر میگردد .

عشقیم باردیر مجنوندان یدمیش اسه زیادا
قوواتیم بار قرخ یلاب درس آیدارین فرهادا
شاقربات با شنیدن این بیت از جا برخواسته واز رفتار خود پشیمان شده به ملازمش میگوید اوفرد دانایی بوده باید اورا بیابیم ودر پی او روانه میشود .در مسیر خیوه وآق توقای در یکی از روستاهای تکه نشین در کوچه های تنگ افرادی نشسته بودند وقتی شاقربات از آنها میپرسد آیا شخصی با لباس قرمز دون سوار بر الاغ را ندیدید . میگویند چرا قبل از شما از این محل عبور کرد .اهالی آن روستا از یکدیگر سوال میکنند این کی بود ؟ یکی میگوید شاقربات دیوانه وقتی نام عابر اولی را میپرسند میگویند مختومقلی دیوانه . بدین گونه با خنده های پی در پی لقب دیوانه را نیز بر القاب مختومقلی می افزایند .

مختومقلی هنگام صلواه ظهر به منزل میرسد پدرش برای نماز آماده میشده که مختومقلی از او می خواهد اندکی صبر کند میهمان داریم ونماز را به جماعت بخوانیم .

این که چگونه از آمدن شاه قربات درپی اومطلع شده احتمالا از هوشیاری وآگاهی از خلق وخوی شاقربات ویا عوامل دیگری باشد . احتمال نمی رود علم غیب در اینباره در کار بوده باشد .

پس از مدتی شاقربات از بی همسر بودن قاری ملا پدر مختومقای آگاه می شود ودخترش را به عقد وی در می آورد .که نا مادری مختومقلی محسوب می شود .قاری ملا به سبب ارادتی که به شاقربات داشته اورا به نزد خود می آورد و وصیت میکند این دو در یک مکان ودر جوار هم دفن شوند که همینگونه نیز می شود .
ختومقلی هتگامی که درمیان گوگلانها زندگی میکند در میان طایفه یل یانگی شخصی به نام خان قلی خان یا خان عالی خان بوده است که با نادر شاه همکاری می نموده است .احتمالا نماینده او بوده ویا سرکدخدا بوده به واسطه ظلمی که این شخص به دیگران روا داشته مختومقلی شعری در وصف او می سراید .
آزیب دور گوگلانینینگ خان لاری
کان گوررمیزم بوخان لاری
قویمان سوردی بار مال لاری
گوزی دیکیب دورمالی بولدی

یادر مورد نادرشاه عبارت : شاه لا ردا قالمادی حکم وعدالت را می سراید .
تیغ انتقادش گاه دامن روحانیون را نیز میگیرد ودرباره آنها اینگونه میگوید : .بیرپول اوچون مفتی برر روایت .

اینگونه سخنان زهردار مختومقلی به مذاق آنها خوش نیامده ودرپی ضربه زدن به ایشان بر می آیند .که گفته می شود دوبار به زندان می افتد . یک بار به زندان مشهد ویک بار نیز به زندان تهران .

مختومقلی در بیشتر اشعارش از صفویه سخن به میان آورده است .ازکریم خان ونادرشاه نیز یاد کرده است .اما از آنجایی که درباره احمد شاه سروده ای دارد معین می شود که در دوره قاجارهم می زیسته است . وبا خان عالی خان هم مبارزه کرده است .

وابستگی خان عالی خان به نادر شاه را از زبان قربان قارری شنیدیم که در روستای شا آباد زندگی میکرد .

معلوماتی که این شخص در اختیار ما گذاشت این بود که نادرشاه قلعه ای را برای حفاظت از جان خان عالی خان برایش میسازد زیرا بیم این را داشته است که پس از مرگ شاه ترکمنها اورا خواهند کشت .که نام این مکان را سوبا شاآباد می گویند . که شاید امروزه به اسلام آباد تغییرنام یافته باشد طبق تحقیقاتی که ازچندین جا به دست آوردیم از نبرد مختومقلی با خان عالی به یقین رسیدیم .واینکه خان عالی در زمان نادر میزیسته نیز اطمینان کامل حاصل نمودیم .

۷ نام پدر دختر مورد علاقه مختومقلی( منگلی ) مددکاروان ونام برادرش بیک مراد بوده است .

خان عالی سعی داشته منگلی را به همسری پسرش به نام محمد خان برگزیند .که پدر منگلی این درخواست را نپذیرفته و میگوید قولش را به ملا مختومقلی داده است .که این عامل سبب میشود به بهانه ای واهی اورا به زندان بیفکند .

به نادرشاه خبر میدهند از قاری قلا ،چندیر،آق توقای واطراف گنبد هم زندانی ترکمن داریم .یکی یکی وقتی از زندانیان بازجویی می شود وقتی نوبت به پدر منگلی میرسد واز او میپرسند از گدام طایفه هستی خود را طایفه شیخ بکی یکی از شاخه های گرکز معرفی میکند.

گرکز ازچندین طایفه تشکیل شده است مانند .قییشیق، قوتورو… که هر کدام نیز شاخه های متعددی دارند .
مختومقلی از طایفه قییشیق وشاخه یرکه است
اگر به بازماندگان مختومقلی رجوع کنیم به مرحوم آتا ایشان ، مرحوم قاراایشان راوی این مطلب ،وآبا ایشان میرسیم که در قید حیات است ودر روستای گرکز جرگلان ساکن است واز بازمانده طایفه منگلی نیزمیتوان به (دهین گرکز ) اشاره کرد .

نمایش بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا